بسم الله الرحمن الرحیم
برای تو می نویسم.
برای تو می نویسم همسرم.
همدم تنهایی و غمم.
یادت هست روزهایی تنهاییمان را؟
زندگی سیری فرسایشی دارد که فقط یاداوری ان روزها مانع شتاب بی توقف ان است.
همسرم
دلم برایت تنگ شده به اندازه همان روزهایی که هردو دور از هم در فراق بودیم.
نمی دانم چرا.
همین جا هستی
شاید چند قدم انطرف تر ولی چنان دلتنگم که گویی فرسنگ ها فاصله داریم.
همسرم
این نوگل باغ زندگیمان در میان بازوان تو و من رشد کرده
ببین چه زود بزرگ شده و قد کشیده
ولی هنوز مثل قدیم ها دلم زود به زود برایت تنگ می شود.
اصلا تازگی ها زودرنج تر و حساس تر از پیشم.
حالا تو پدر دخترم هم هستی.
جدای از اینکه همراه و همسفرم بودی.
خدای من
ما را لایق همدیگر قرار بده و هردو مان . . . نه هر سه مان را لایق بندگیت
خدایا به خوبی و پاگی گل باغ زندگیمان ما را عاشق هم قرار بده.
امین
نویسنده : باغبان » ساعت 12:59 صبح روز دوشنبه 89 مهر 26